دیالوگ ماندگار سریال Sherlock
سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۴ ب.ظ
شرلوک : خیلی نزدیک بود، ولی موفق نشدی،تو کنترلت رو از دست دادی بازی خیلی دقیق بود تو خیلی بیش از حد از کار خودت لذت میبردی آیلین آدلر :چیزی به عنوان بیش از حد وجود نداره شرلوک : اه، لذت بردن از روند بازی اشکالی نداره،من هوسی که بازی میاره رو میفهمم،ولی احساسات؟احساسات ضعفی هست که در طرف بازنده وجود داره آیلین آدلر :احساسات؟در مورد چی حرف میزنی؟ شرلوک : تو آیلین آدلر :اه خدای من،این مرد بیچاره رو ببین،تو واقعا فکر نمیکنی که من بهت علاقه داشتم؟چرا؟چون تو شرلوک هلمز بزرگ هستی؟کاراگاه باهوشی که کلاه جالب سرشه؟ شرلوک : نه!چون من نبضت رو گرفتم،ضربان قلبت بالا رفت،مردمک چشمت گشاد شد......تصور میکنم جان واتسون فکر میکنه که عشق برای من یه رازه،ولی انفعالات شیمیایی عشق خیلی ساده و بسیار مخربه،وقتی که با هم آشنا شدیم بهم گفتی که تغییر قیافه همیشه مثل یه نقاشی از خود هست ،رمز گاوصندوقت اندازه های بدنت بود،ولی این یکی خیلی صمیمانه تره این قلبته و تو نباید هیچ وقت اجازه بدی به مغزت حکمرانی کنه،تو میتونستی هر رمزی رو انتخاب کنی و اینجا رو با تمام چیزی که براش کار کردی ترک کنی،ولی تو نمیتونستی مقاومت کنی مگه نه؟من همیشه فرض کردم که عشق یه ضعف خطرناکه،ممنون که فرضم رو اثبات کردی آیلین آدلر :هرچیزی که گفتم واقعیت نداره من فقط داشتم بازی میکردم شرلوک : میدونم،و الان وقت باختنته